دریچه
که می گیرند در شاخ «تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛ تو را من چشم در راهم. شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛ در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سر و کوهی دام. گرم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم؛ تو را من چشم در راهم .
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
نوشته شده در یکشنبه 88/11/4ساعت
8:19 عصر توسط دانیال نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |